بسیج مدرسه عشق
بسیج مدرسه عشق

بسیج مدرسه عشق

سردار شهید بدیهی

وقتی با شمال نسیم در انتهای جاده شیراز ـ فسا به ‹‹ تل کدیوری ›› می رسی در حقیقت به دروازة شهری تاریخی رسیده ای که از همان ابتدای ورود با عطر نجیب نارنج به استقبال تو می آید . چشم که باز می کنی از بین تمام مردم شهر شهید محمد رضا بدیهی لبخند مهربان و همیشگی از بلندای تابلویی که به یادمان او و سه تن از سرداران شهید گردان فجر بر سر در شهر آویخته شداست به تو خیر مقدم می گوید و. در همان ابتدا دلت را جا می گذاری و دیروزهای خون و حماسه را در نگاه معصوم ‹‹ او ›› تکرار می کنی .  

 

 

از راست به چپ:شهید جاویدی،شهید بدیهی،شهید اسلامی

به یاد ‹‹ حاج محمود ›› می افتی و ‹‹ مرتضی ›› را در تبسمی مهربان لبخند می زنی و در بوی باروت شناور می شوی . تازه یادت می آید که به نارنجستان فسا رسیده ای ، به شهر المهدی ( عج ) به شهر مردان فجر ، به شهر سرداران گمنام ، به شهر شهید اسلامی ، شهید کیهان پور و به شهر شهید محمد رضا بدیهی ، شهید بزرگواری که عملیاتهای شکست حصر آبادان ؛ رمضان ؛ ثامن الائمه ؛ فتح المبین ؛ بیت المقدس ؛ والفجر مقدماتی و والفجر 1 و 2 و 4 و 8 و عملیات خیبر و بدر و کربلای 4 و 5 قهرمانیهای اوست .

دنبال شهید می گردی ؛ کجا ؟ هر جا که باشد وانگار دنیا را به تو داده اند وقتی در پرونده های کنگرة سرداران ( خلاصة خوبیها ) به نام مقدس شهید می رسی ، پرونده را کلمه کلمه می خوانی ؛ شهید محمدرضا بدیهی ؛ فرزند : مرتضی ؛ تاریخ تولد : 18 / 3 /1340 ؛ متأهل ؛ دارای سه فرزند ؛ میزان تحصیلات : سوم راهنمایی ؛ عضویت در بسیج : 1 / 7 / 59 ؛ مسئوولیت شهید در جبهه : وی از مؤسسان گردان همیشه پیروز فجر از لشکر 33 المهدی بود ؛ آخرین مسئوولیت شهید در جبهه : فرماندهی گردان : شرح رشادتها ؛ این پاسدار سرافراز انقلاب در عملیات کربلای 5 اگر چه چندین بار مجروح گردید اما حاضر نشد به عقب برگردد و آن چنان پایمردی و ایستادگی کرد تا به درجة رفیع شهادت نایل آمد ؛ تاریخ شهادت : 9 / 11 / 65 ؟ محل شهادت ؛محور شلمچه .

با نام خونین ‹‹ شلمچه ››بغض ؟ گلویت را می گیرد و با همین چند جملة ساده در عطرافشان بهار 1340 زاده می شوی و در نهم بهمن ماه 1365 با اصابت ترکش خمپاره با خودت بدرود می گوئی و در برزخی از رفتن و ماندن آخرین وصایای خودت را مویه می کنی : ‹‹ خدا را فراموش نکنید ، در هر حال به یاد خدا باشید و از او کمک بخواهید . پیرو ولایت فقیه باشید پیرو خون شهدا .››
تو در خاطرات نیلوفری خودت گم می شوی اما تمام نمی شوی ، از پیرمردی سراغ گلزار شهدای امام زاده حسن را می گیری تا فاتحة این روزهای ناصبور و این همه حسرت را یکجا بخوانی .

نظرات 2 + ارسال نظر
عقل و منطق پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 ق.ظ http://boofeh-velgard.blogfa.com/

به ما سر بزن البته اگه .....

روح الله پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:01 ق.ظ http://dralishariati.blogsky.com

سلام دوست عزیز . وبلاگ خیلی خوبی دارید . استفاده کردم . به وبلاگ من سر بزنید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد